*نردبان
موضوع داستان: فلسفی


ی از نردبان خانه ای بالا رفت. 
از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ 
صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. 
کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ 
مادر گفت: دارد نردبان می سازد! 
ناگهان از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!

سالها بعد ی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ 
حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد.

نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست

لاجرم آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست

داستان چهارم

داستان سوم

داستان دوم

داستان اول

داستان پنجم

نردبان ,ای ,پرسید ,خدا ,خانه ,پنجره ,از نردبان ,نردبان خانه ,که کودکی ,شنید که ,پنجره شنید

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

harmonidbaran مقاله فا مقالات charkhepnilo جامع ترین خبرنامه آنلاین مقالات آموزش سخنراني salamatvazeebaie پیرنگ فروشگاه لینک فایل delsatecco3.rozblog.com